هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از مولانا جلال الدین بلخی (رومی) است که درباره رهایی از تعلقات دنیوی، عشق الهی، و تلاش برای رسیدن به حقیقت و وحدت وجود سخن میگوید. شاعر از دل میخواهد که از هوای دنیا دست بشوید و به سوی کمال حرکت کند. همچنین، تأکید بر سکوت، تفکر، و غور در بحر هستی برای یافتن گوهر وجود دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای عرفانی نیاز به دانش پیشزمینه دارد.
شمارهٔ ۶۵
تا کی ای دل در هوای اطلس و دیبا شوی
از تعلق دست اگر شویی ید بیضا شوی
همدم خورشید می خواهی که چون عیسی شوی
پشت پا زن در دو عالم تا فلک پیما شوی
از سر دنیای دون برخیز تا رعنا شوی
دعویی شاهی کند بر اهل کشتی ناخدا
کوه کرد آب از تمنا کاسه خود را جدا
از صدف بر موج دریا هر دم آید این صدا
شد حباب از خودنمایی گوی چوگان فنا
سعی کن تا در محیط عشق ناپیدا شوی
متکا از خرقه پشمینه می آید به حرف
اژدها در گوشه گنجینه می آید به حرف
مرغ دل از روی داغ سینه می آید به حرف
طوطی از خاموشی آئینه می آید به حرف
مهر خاموشی به لب نه تا به دل گویا شوی
عالم آبست دنیا و تویی دنیا پرست
وقت آن آمد کنی در کشتی وحدت نشست
سر مپیچ از سعی خود چون موج اگر یابی شکست
غور کن در بحر هستی تا گهر آری به دست
ور نه دست تهی چون کف ازین دریا شوی
ساقیا بر من شب وصل تو باشد روز عید
چون قدح بربسته ام بر دست خود چشم امید
می روی میخانه پند سیدا باید شنید
با هوسناکان به یک پیمانه می باید کشید
سعی کن صایب شهید تیغ استغنا شوی
از تعلق دست اگر شویی ید بیضا شوی
همدم خورشید می خواهی که چون عیسی شوی
پشت پا زن در دو عالم تا فلک پیما شوی
از سر دنیای دون برخیز تا رعنا شوی
دعویی شاهی کند بر اهل کشتی ناخدا
کوه کرد آب از تمنا کاسه خود را جدا
از صدف بر موج دریا هر دم آید این صدا
شد حباب از خودنمایی گوی چوگان فنا
سعی کن تا در محیط عشق ناپیدا شوی
متکا از خرقه پشمینه می آید به حرف
اژدها در گوشه گنجینه می آید به حرف
مرغ دل از روی داغ سینه می آید به حرف
طوطی از خاموشی آئینه می آید به حرف
مهر خاموشی به لب نه تا به دل گویا شوی
عالم آبست دنیا و تویی دنیا پرست
وقت آن آمد کنی در کشتی وحدت نشست
سر مپیچ از سعی خود چون موج اگر یابی شکست
غور کن در بحر هستی تا گهر آری به دست
ور نه دست تهی چون کف ازین دریا شوی
ساقیا بر من شب وصل تو باشد روز عید
چون قدح بربسته ام بر دست خود چشم امید
می روی میخانه پند سیدا باید شنید
با هوسناکان به یک پیمانه می باید کشید
سعی کن صایب شهید تیغ استغنا شوی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.