هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه‌ی عشق نافرجام و ناامیدی خود سخن می‌گوید. او ابتدا با امید به وفاداری معشوق، عمر خود را صرف این عشق کرد، اما با مشاهده‌ی بی‌وفایی و ستم معشوق، از او دور شد. شاعر اکنون پشیمان است که به خاطر فشار دیگران به سوی معشوق بازگشته و از این تصمیم خود ناراحت است. در نهایت، او از عشق خود به عنوان زنجیری که پاره کرده و به سوی آرامش رفته، یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق نافرجام، ناامیدی و پشیمانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل ۳۲۰

چو دیدم خوار خود را از در آن بیوفا رفتم
رسد روزی که قدر من بداند حالیا رفتم

بر آن بودم که در راه وفایش عمرها باشم
چو می‌دیدم که ازحد می‌برد جور و جفا رفتم

دلم گر آید از کویش برون آگه کنید او را
که گر خواهد مرا من جانب شهر وفا رفتم

شدم سویش به تکلیف کسان اما پشیمانم
نمی‌بایست رفتن سوی او دیگر چرا رفتم

ز من عشقی بگو دیوانگان عشق را وحشی
که من زنجیر کردم پاره در دارالشفا رفتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۱۹
گوهر بعدی:غزل ۳۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.