۴۳۹ بار خوانده شده

غزل ۳۲۸

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن
زبان کوته ما را به خود دراز مکن

مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن

پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن

من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن

به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای
در امید به رویش چنین فراز مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۲۷
گوهر بعدی:غزل ۳۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.