۲۹۸ بار خوانده شده

غزل ۳۳۶

آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان
طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان

رفته بودم ز آتش امید در دل شعله‌ها
آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان

یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن
کوهکن ره می‌برد در کوه خارا همچنان

پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق
بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان

رو به شهر و ملک خویش آورد هر آواره‌ای
وحشی بی خان و مان در کوه و صحرا همچنان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۳۵
گوهر بعدی:غزل ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.