هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی-عاشقانه از حافظ، به مضامینی مانند عشق، رنج، توکل به خدا، امید و درمان دردها میپردازد. شاعر از سوزش دل، قدرت دعا، و تأثیر عشق الهی سخن میگوید و با اشاره به داستان خلیل (حضرت ابراهیم)، اهمیت توکل را یادآور میشود. همچنین، از درد فراق و امید به وصال یار میسراید.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی اشارات تاریخی (مانند داستان خلیل) و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۲۷ - تضمین غزل خواجه حافظ علیهالرحمه
سرشگ دیده دو صد درد را دوا بکند
دل شکسته تن از قیدها رها بکند
دمی حوائج صدساله را روا بکند
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمهشبی دفع صدبلا بکند
چو صعوه مست مباش و همی ترانه بکش
چو مور بهر خزان دانهٔی بخانه بکش
به شکر بار رضای خدا به شانه بکش
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
کسان ز چهره دل گر نقاب برگیرند
ز چشم دل رمد انقلاب برگیرند
بود که بهردل از دیده خواب برگیرند
ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
نشان درد دو چیز است با یقین نزدیک
چو کهر با رخ زرد و چو موتن باریک
تو از طبیب مرنج و بخود نظر کن نیک
طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک
چو درد در تو نه بیند که را دوا بکند
ببین مقام توکل که چون خلیل فکار
گرفت در دل آتش سمند را نه قرار
شد از برای وی آتش بامر حق گلزار
تو با خدای خود انداز کار و دل خوشدار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
مرا که نیست چو من در قفس گرفتاری
بود که مرغ حزینی بطرف گلزاری
رهاندم ز غم از سوز ناله زاری
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
بوقت فاتحه صبح یک دعا بکند
چه غم که از غم جانان صغیر جان بسپرد
که کس شهید وفا راز مردگان نشمرد
ولی فغان که میاز جام وصل یار نخورد
بسوخت حافظ و بوئی ز زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
دل شکسته تن از قیدها رها بکند
دمی حوائج صدساله را روا بکند
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمهشبی دفع صدبلا بکند
چو صعوه مست مباش و همی ترانه بکش
چو مور بهر خزان دانهٔی بخانه بکش
به شکر بار رضای خدا به شانه بکش
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
کسان ز چهره دل گر نقاب برگیرند
ز چشم دل رمد انقلاب برگیرند
بود که بهردل از دیده خواب برگیرند
ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
نشان درد دو چیز است با یقین نزدیک
چو کهر با رخ زرد و چو موتن باریک
تو از طبیب مرنج و بخود نظر کن نیک
طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک
چو درد در تو نه بیند که را دوا بکند
ببین مقام توکل که چون خلیل فکار
گرفت در دل آتش سمند را نه قرار
شد از برای وی آتش بامر حق گلزار
تو با خدای خود انداز کار و دل خوشدار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
مرا که نیست چو من در قفس گرفتاری
بود که مرغ حزینی بطرف گلزاری
رهاندم ز غم از سوز ناله زاری
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
بوقت فاتحه صبح یک دعا بکند
چه غم که از غم جانان صغیر جان بسپرد
که کس شهید وفا راز مردگان نشمرد
ولی فغان که میاز جام وصل یار نخورد
بسوخت حافظ و بوئی ز زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: ترکیب بند
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶ - تضمین غزل خواجه حافظ علیهالرحمه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸ - تضمین غزل خواجه حافظ علیهالرحمه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.