هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و شوریدگی خود سخن می‌گوید. او از احساسات شدید خود نسبت به معشوق و تأثیرات آن بر قلب و روحش صحبت می‌کند. شاعر از عقل می‌خواهد که از عافیت دور شود و به عشق بپیوندد. همچنین، او از درد و رنجی که عشق به او تحمیل کرده است، شکایت می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل ۳۷۴

شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده‌ای
جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای

ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده
تا چند دست و پا زند صید گلو افشرده‌ای

ای عقل برچین این دکان از چار سوی عافیت
کامد به بد مستی برون رطل پیایی خورده‌ای

چون معدن الماس شد از عمزهٔ تو سینه‌ام
رحمی که پهلو می‌نهد آنجا دل آزرده‌ای

ای غیر ،دل داری تو هم اما دلت را نور کو
در هر مزار افتاده است اینسان چراغ مرده‌ای

گو مرغ آیی ره بتاب از ما سمندر مشربان
یعنی به آتش در شدن ناید ز هر افسرده‌ای

وحشی چه معنیها که تو کردی به این صورت عیان
تا ره به این معنی برد کو پی به معنی برده‌ای
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۷۳
گوهر بعدی:غزل ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.