هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان شاعری است که از حال و هوای عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید. او از آشفتگی زلف معشوق، تبسمهای شبانه، و یادآوری داستانهای عاشقانه مانند فرهاد و شیرین میگوید. همچنین، به مفاهیمی مانند عرفان، خرابات، و نقد زاهدانه اشاره دارد. شاعر از درد عشق و بیماری دل مینالد و در نهایت، سخن پیر خرابات را ارزشمندتر از حرفهای زاهدانه میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی اشارات عرفانی و انتقادی به زهد نیازمند درک عمیقتری از ادبیات کلاسیک فارسی است.
شمارهٔ ۹۹
شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت
که چو حال من و چون زلف تو سنبل آشفت
دوش کردی چو به آهم تو تبسم گفتم
مژده ایدل که بباد سحری غنچه شگفت
باختم جان بتو ای ابروز جانان و هنوز
می ندانم که تو را طاق بخوانم یا جفت
بهر من گفت کسی قصهٔ فرهاد و مرا
نرود تا ابد از یاد ز بس شیرین گفت
چیست خاک در میخانه که هر اهل نظر
بروی از اشک روان آب زد و از مژه رفت
سخن پیر خرابات به جان میارزد
لیک حرف من و زاهد همه میباشد مفت
چشم بیمار بتان دید صغیر و از غم
گشت بیمار بدانحال که در بستر خفت
که چو حال من و چون زلف تو سنبل آشفت
دوش کردی چو به آهم تو تبسم گفتم
مژده ایدل که بباد سحری غنچه شگفت
باختم جان بتو ای ابروز جانان و هنوز
می ندانم که تو را طاق بخوانم یا جفت
بهر من گفت کسی قصهٔ فرهاد و مرا
نرود تا ابد از یاد ز بس شیرین گفت
چیست خاک در میخانه که هر اهل نظر
بروی از اشک روان آب زد و از مژه رفت
سخن پیر خرابات به جان میارزد
لیک حرف من و زاهد همه میباشد مفت
چشم بیمار بتان دید صغیر و از غم
گشت بیمار بدانحال که در بستر خفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.