هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غزل است که در آن شاعر از غم و اندوه خود می‌گوید و از ساقی درخواست می‌کند تا با نوشیدن باده، دردهایش را تسکین دهد. او از زلف یار و کوی او سخن می‌گوید و احساس تنهایی و بی‌قراری خود را بیان می‌کند. همچنین، شاعر از رازداری باد صبا و ارتباط با طبیعت برای انتقال احساساتش استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به مصرف باده (شراب) ممکن است برای گروه‌های سنی پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۰۸

غم چندی بدل زار بغم مدغم ماست
ساقیا باده بیاور که دوای غم ماست

خم زلف تو مگر جای غریبان باشد
که در آن حلقه قرار دل بی همدم ماست

گر نیی کعبه چرا دل چو حجر داری سخت
ای که کوی تو منی و دهنت زمزم ماست

گفتمش زلزله شهر خطا بهر چه بود
گفت از جنبش گیسوی خم اندر خم ماست

راز ما باد صبا برد بهر شهر و دیار
ما در این فکر که این بی سر و پا محرم ماست

با نسیم سحری قصه کن آغاز صغیر
قاصد خوشخبر و پیک نکومقدم ماست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.