هوش مصنوعی:
شاعر در این اشعار از درد عشق و فراق مینالد و از بیوفایی معشوق شکایت میکند. او از اشکهای خونین، دلهای شکسته، و تقدیر ازلی سخن میگوید و زیبایی و جذابیت معشوق را توصیف میکند. همچنین، اشارهای به مفاهیمی مانند کفر و دین دارد که در پی عشق بتگونه به معشوق به چالش کشیده میشوند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، درد فراق، و مفاهیم عرفانی است که درک آنها برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و ممکن است برای سنین پایینتر نامناسب باشد.
شمارهٔ ۱۵۶
دلم ز دست تو خون گشت و حجت هم این است
که هر چه اشک فشانم ز دیده خونین است
بغیر شهد چشانی بدوست خون جگر
بحیرتم که تو را ای صنم چه آئین است
همیشه وصف لبان تو بر زبان دارم
که نقل مجلس فرهاد نقل شیرین است
دلم بدام سر زلف پر خمت ماند
بصعوهٔی که گرفتار چنگ شاهین است
شکسته رونق بازار قند را به جهان
حلاوتی که ترا در دهان شیرین است
طمع مدار ز من دین و دل دگر زاهد
که کفر زلف بتان رهزن دل و دین است
اگر بآتش حسرت بسوخت جان صغیر
کند چه چاره که تقدیرش از ازل این است
که هر چه اشک فشانم ز دیده خونین است
بغیر شهد چشانی بدوست خون جگر
بحیرتم که تو را ای صنم چه آئین است
همیشه وصف لبان تو بر زبان دارم
که نقل مجلس فرهاد نقل شیرین است
دلم بدام سر زلف پر خمت ماند
بصعوهٔی که گرفتار چنگ شاهین است
شکسته رونق بازار قند را به جهان
حلاوتی که ترا در دهان شیرین است
طمع مدار ز من دین و دل دگر زاهد
که کفر زلف بتان رهزن دل و دین است
اگر بآتش حسرت بسوخت جان صغیر
کند چه چاره که تقدیرش از ازل این است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.