۹۳ بار خوانده شده
نالهٔ من نی عجب گر جا به دلها میکند
هرکجا آتش بیفتد جای خود وامیکند
از نگاهی داد عقل و دین ما را دل بیار
کس نداند این دل شیدا چه با ما میکند
کرده خود با عشقبازی گر سمندر نیست دل
از چه بهر سوختن خود را مهیا میکند
جویها کرده است جاری چشم از سیل سرشک
چشمه را بنگر که هم چشمی به دریا میکند
آسمان خم گشته و بگشوده از خورشید چشم
در زمین ماه مرا گویی تماشا میکند
ای که جویی جزر و مد دیدهٔ ما را سبب
گاه آن مه رخ نهان گاهی هویدا میکند
هرکجا هست انس با دیوانگان دارد صغیر
راستی هر جنس جنس خویش پیدا میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
هرکجا آتش بیفتد جای خود وامیکند
از نگاهی داد عقل و دین ما را دل بیار
کس نداند این دل شیدا چه با ما میکند
کرده خود با عشقبازی گر سمندر نیست دل
از چه بهر سوختن خود را مهیا میکند
جویها کرده است جاری چشم از سیل سرشک
چشمه را بنگر که هم چشمی به دریا میکند
آسمان خم گشته و بگشوده از خورشید چشم
در زمین ماه مرا گویی تماشا میکند
ای که جویی جزر و مد دیدهٔ ما را سبب
گاه آن مه رخ نهان گاهی هویدا میکند
هرکجا هست انس با دیوانگان دارد صغیر
راستی هر جنس جنس خویش پیدا میکند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.