۱۲۸ بار خوانده شده
به تغافل همه روزان و شبان میگذرد
حیف از این عمر که در خواب گران میگذرد
از بد و نیک جهان قصه مخوان باده بخور
شادی این که بد و نیک جهان میگذرد
راستی قابل این نیست جهان گذران
که بگوییم چنین است و چنان میگذرد
تا بگیری کُلَه از سر رَوَد ایّامِ بهار
تا نهی باز به سر فصل خزان میگذرد
گذراند ز کمان فلکت شستِ قضا
همچو تیری که به ناگه ز کمان میگذرد
وضع گیتی طلب از مهتر سیاحان مهر
که بر او سیر کران تا به کران میگذرد
هر نفس عمر تو بیسود کسان است صغیر
گر به تحقیق ببینی به زیان میگذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
حیف از این عمر که در خواب گران میگذرد
از بد و نیک جهان قصه مخوان باده بخور
شادی این که بد و نیک جهان میگذرد
راستی قابل این نیست جهان گذران
که بگوییم چنین است و چنان میگذرد
تا بگیری کُلَه از سر رَوَد ایّامِ بهار
تا نهی باز به سر فصل خزان میگذرد
گذراند ز کمان فلکت شستِ قضا
همچو تیری که به ناگه ز کمان میگذرد
وضع گیتی طلب از مهتر سیاحان مهر
که بر او سیر کران تا به کران میگذرد
هر نفس عمر تو بیسود کسان است صغیر
گر به تحقیق ببینی به زیان میگذرد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.