۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

نه تنها خجلت از روی تو ماه آسمان دارد
که پا در گل ز رفتار تو سرو بوستان دارد

برخسار تو هر کس دید آن خال سیه گفتا
که هندو بچهٔی اندر دل آتش مکان دارد

تو بی من میتوانی زندگانی کرد و من بیتو
نمانم زنده آری زندگانی تن بجان دارد

بیا تا نقد جان و سر بسودای تو در بازم
که کردم تجربت جز عشق هر سود زیان دارد

بنازم شیوه چشمت که گر خون دل عاشق
بظاهر میخورد با او نظرها در نهان دارد

نه من ترک تو بتوانم نه بیداد تو کم گردد
خدا ای نازنین با من دلت را مهربان دارد

مران از در صغیر خسته را بگذار تا گویند
امیر کشور خوبان سگی بر آستان دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.