۴۲۲ بار خوانده شده

غزل ۳۹۳

ای جوان ترک وش میر کدامین لشکری
ای خوشا آن کشوری کانجا تو صاحب کشوری

ای سوار فرد از لشکر جدا افتاده‌ای
یا از آن ترکان یغماپیشهٔ غارتگری

آتشت در آب پنهانست و زهرت در شکر
آشکارا گر چه با من همچو شیر و شکری

خواه شکر ریز و خواهی زهر در جامم که تو
گر چه زهرم می‌چشانی از شکر شیرین تری

وحشی آن صید افکنت گر افکند در خون منال
نیستی لایق به فتراکش که صید لاغری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۹۲
گوهر بعدی:غزل ۳۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.