هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق نافرجام و دردهای آن سخن می‌گوید. شاعر از یار بی‌وفا شکایت دارد که با وجود مهر و محبت او، جفا می‌کند و عقل و دل و دین را با نگاهی می‌رباید. شاعر در عشق یار، خون جگر می‌خورد و تنها به سجده در محراب ابروان او معتقد است. او نمی‌تواند یار دیگری برگزیند، چرا که تمام حسن و زیبایی را در یار خود می‌بیند. شعر با بیان درد و غم عشق پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده، دردهای عشق و مفاهیم عمیق احساسی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'جفا' و 'خون جگر' ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۲۳

یار بی پرده عبث پرده ز عارض نگشاید
رونما جان طلبد تا ندهی رخ ننماید

از وفا نام مبر در بر آن شوخ که با وی
هر چه مهر تو شود بیش جفایش بفزاید

لاف از عقل و دل و دین بر آن مه نتوان زد
که بیک غمزهٔ چشم سیه این هر سه رباید

هر نفس می‌طلبم کام خود از یار و لیکن
ترسم آخر نفسم در عوض کام برآید

منکه در عشق توام خون جگر آب وضو شد
جز بمحراب دو ابروی توام سجده نباید

نیست انصاف که یار دگری بر تو گزینم
که بود در تو ز حسن آنچه ترا باید و شاید

شب غم روز جنون زاد برای تو صغیرا
می ندانم دگر ا ین روز برای تو چه زاید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.