۹۳ بار خوانده شده
بکوی میکده بس بیهشان مدهوشند
که قطب دایرهٔ عقل و دانش وهوشند
کنند پر ز هیاهو نه آسمان را لیک
نشسته پیش تو لب بسته اند و خاموشند
درون جان خود از شوق آتشی دارند
کز آن بسان خم میمدام در جوشند
ملک به شیشه کند قطرهٔی اگر بچکد
از آن پیاله که این قوم باده مینوشند
تو همنشین رقیبی و با حبیب این قوم
درون خلوت دل روز و شب هم آغوشند
تراست سعی به تن پروری ولی ایشان
براه دوست همی در هلاک خود کوشند
نموده اند لباس برهنگی در بر
مگر که پرده بر اسرار خویشتن پوشند
صغیر کیفیت اهل عشق میگویی
بگو که مجلسیان پای تا بسر گوشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که قطب دایرهٔ عقل و دانش وهوشند
کنند پر ز هیاهو نه آسمان را لیک
نشسته پیش تو لب بسته اند و خاموشند
درون جان خود از شوق آتشی دارند
کز آن بسان خم میمدام در جوشند
ملک به شیشه کند قطرهٔی اگر بچکد
از آن پیاله که این قوم باده مینوشند
تو همنشین رقیبی و با حبیب این قوم
درون خلوت دل روز و شب هم آغوشند
تراست سعی به تن پروری ولی ایشان
براه دوست همی در هلاک خود کوشند
نموده اند لباس برهنگی در بر
مگر که پرده بر اسرار خویشتن پوشند
صغیر کیفیت اهل عشق میگویی
بگو که مجلسیان پای تا بسر گوشند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.