۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۱

دل برگرفته ایم از این خلق بوالهوس
مائیم در زمانه و عشق بتی و بس

در انتظار اینکه فتد کاروان براه
داریم گوش جان همه بر نالهٔ جرس

خرم دمی که رخت سوی آشیان کشم
شد مرغ جان ملول در این تنگنا قفس

دارم دلی شکسته و اینست حجتم
کز دل همی شکسته برآید مرا نفس

از لطف خود مرا مکن ای دوست نا امید
زیرا که نیست جز تو‌ امیدم بهیچکس

از خون دل بیاد تو پیمانه می‌کشم
نبود به پای بوس توام چونکه دسترس

در بزم دوست می‌خور و مستی کن ای صغیر
کانجا نه شهنه بر تو برد راه و نی عسس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.