هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از ناامیدی و دلتنگی خود از دنیای پر از ناپایداری و بیوفایی سخن میگوید. او تنها به عشق و امید به دوست (معشوق یا خدا) چنگ زده و از فراق و تنهایی رنج میبرد. در انتظار رسیدن کاروان نجات است و از شکستگی دل و جان خود مینالد. در نهایت، به مینوشی و مستی در بزم دوست دعوت میکند تا از رنجهای دنیوی رها شود.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعارههای پیچیده و احساسات سنگین مانند ناامیدی و شکستگی دل، مناسب مخاطبانی است که توانایی درک و تحلیل این مضامین را داشته باشند.
شمارهٔ ۲۷۱
دل برگرفته ایم از این خلق بوالهوس
مائیم در زمانه و عشق بتی و بس
در انتظار اینکه فتد کاروان براه
داریم گوش جان همه بر نالهٔ جرس
خرم دمی که رخت سوی آشیان کشم
شد مرغ جان ملول در این تنگنا قفس
دارم دلی شکسته و اینست حجتم
کز دل همی شکسته برآید مرا نفس
از لطف خود مرا مکن ای دوست نا امید
زیرا که نیست جز تو امیدم بهیچکس
از خون دل بیاد تو پیمانه میکشم
نبود به پای بوس توام چونکه دسترس
در بزم دوست میخور و مستی کن ای صغیر
کانجا نه شهنه بر تو برد راه و نی عسس
مائیم در زمانه و عشق بتی و بس
در انتظار اینکه فتد کاروان براه
داریم گوش جان همه بر نالهٔ جرس
خرم دمی که رخت سوی آشیان کشم
شد مرغ جان ملول در این تنگنا قفس
دارم دلی شکسته و اینست حجتم
کز دل همی شکسته برآید مرا نفس
از لطف خود مرا مکن ای دوست نا امید
زیرا که نیست جز تو امیدم بهیچکس
از خون دل بیاد تو پیمانه میکشم
نبود به پای بوس توام چونکه دسترس
در بزم دوست میخور و مستی کن ای صغیر
کانجا نه شهنه بر تو برد راه و نی عسس
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.