۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۹

کسی که سرمه نکرد از غبار رهگذرش
نبود اهل نظر خاک عالمی بسرش

بسینه دل ز طپیدن هم او فتاد افغان
که ماند در قفس اینمرغ و ریخت بال و پرش

ببرد حاصل ایام زندگانی خویش
کسی که در همهٔ عمر دید یک نظرش

اگر نه وصف لبش را به غنچه گفت صبا
ز چیست چوندل من گشت پر ز خون جگرش

بود حرام کنند ار سخن ز آب بقا
در آن مقام که صحبت رود ز خاک درش

به روزگار بیاموخت هر کسی هنری
صغیر عاشقی‌ آموخت این بود هنرش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.