۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۸

جز رخ دلستان نمی بینم
هیچکس غیر آن نمی بینم

کی کنم چارهٔ غمش که دمی
از غم او‌ام ان نمی بینم

ور بخواهم عنان خودگیرم
در کف از خود عنان نمی بینم

در رهش از کدام خود گذرم
من که خود در میان نمی بینم

با وجودی که بی نشانست او
بجز از او نشان نمی بینم

اینکه جز زلف او ندارم جای
غیر از این آشیان نمی بینم

غیر سودای او ز هر سودا
سودی الا زیان نمی بینم

هر طرف بنگرم صغیر جز او
در نهان و عیان نمی بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.