هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان احساسات خود درباره فقر، عشق، هنر و بلندپروازی‌های معنوی می‌پردازد. او با وجود نداری مادی، خود را غنی از گوهر مقصود و عشق می‌داند و از هنر و بلندی نظر خود سخن می‌گوید. همچنین، به رابطه عاشقانه و نیاز به معشوق اشاره می‌کند و از ناصحان می‌خواهد که او را به حال خود بگذارند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به هنر و بلندپروازی‌های معنوی، برای درک و تجربه بهتر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

شمارهٔ ۳۱۹

چگونه سر ز در پیر فقر بردارم
که گنج گوهر مقصود زیر سر دارم

گر آشیانه ندارم چه غم که چون عنقا
جهان و هر چه در آن هست زیر پر دارم

الا که مهلکهٔ آز را هنر دانی
بجان دوست که من ننگ از این هنر دارم

مبین به مفلسیم منعما که در ره عشق
ز اشگ و عارض خود گنج سیم و زر دارم

بلندی نظرم بین که درگه پرواز
فراز کنگرهٔ عرش در نظر دارم

مرا بحالت خود واگذار ای ناصح
از آنچه بی خبر استی تو من خبر دارم

چه سازم اینکه همی ناز یار گردد بیش
نیاز حضرت او هر چه بیشتر دارم

صغیر از دل جانان مرا شکایت نیست
شکایت ار بود از آه بی اثر دارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.