۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۰

عمریست که در هجران میسوزم و میسازم
با این غم بی پایان میسوزم و میسازم

در بزم فراق ای دوست شب تا بسحر دایم
چون شمع سرشک افشان میسوزم و میسازم

بی روی تو شد عالم زندان بلا بر من
با محنت ا ین زندان میسوزم و میسازم

پویای ره کویت جویای گل رویت
با خار در این بستان میسوزم و میسازم

حرمان وصال تو آتش زده بر جانم
با آتش این حرمان میسوزم و میسازم

از طعن رقیب آذر دارم بجگر‌اما
با سرزنش عدوان میسوزم و میسازم

مانند صغیر از دل آهم شرر انگیزد
با این نفس سوزان میسوزم و میسازم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.