هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و بیقراری ناشی از فراق یار است. شاعر خود را قربانی محبت میداند و از بیقراری ناشی از زلف یار شکایت میکند. او با وجود رنج و غربت، از عشق خود خوشحال است و حتی حاضر است مانند منصور حلاج به جرم عشق کشته شود. شعر با تصاویر زیبا و نمادین مانند خار پای گل، سرو باغ جان و خاک در هوای یار، عمق احساسات شاعر را نشان میدهد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند قتل به جرم عشق و رنجهای عشق نافرجام ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۳۲۱
بخون خویش نویسم بروی لوح مزارم
که من بجرم محبت قتیل خنجر یارم
ز بیقراری من خلق در شگفت و ندانند
که بیقراری زلف تو برده است قرارم
بپای گل چو بود خار قدر گل بفزاید
مرا مران ز خود ایگل که من بپای تو خارم
اگر اسیر و غریبم خوشم که در همه خوبان
تو را اسیر کمندم تو را غریب دیارم
کنار من شده دریا ز اشگ دیده که شاید
شود مقام تو ای سرو باغ جان بکنارم
دمی که خاک شوم در سرم هوای تو باشد
که در هوای تو پیچد بپای باد غبارم
ندارمت دمی ای شاه عشق دست زدامان
بجرم عشق چو منصور اگر کشند بدارم
صغیر اول کارم که عشق کوس جنون زد
ندانم آنکه چه آید به پیش آخر کارم
که من بجرم محبت قتیل خنجر یارم
ز بیقراری من خلق در شگفت و ندانند
که بیقراری زلف تو برده است قرارم
بپای گل چو بود خار قدر گل بفزاید
مرا مران ز خود ایگل که من بپای تو خارم
اگر اسیر و غریبم خوشم که در همه خوبان
تو را اسیر کمندم تو را غریب دیارم
کنار من شده دریا ز اشگ دیده که شاید
شود مقام تو ای سرو باغ جان بکنارم
دمی که خاک شوم در سرم هوای تو باشد
که در هوای تو پیچد بپای باد غبارم
ندارمت دمی ای شاه عشق دست زدامان
بجرم عشق چو منصور اگر کشند بدارم
صغیر اول کارم که عشق کوس جنون زد
ندانم آنکه چه آید به پیش آخر کارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.