۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۰

عشق یارب چه قماریست که نشناخته‌ایم
با وجودیکه به نزدش دل و دین باخته‌ایم

یوسفا ما به تماشای ترنج ذقنت
دست ببریده و بر خویش نپرداخته‌ایم

گرچه هم پنجهٔ شیریم بهنگام مصاف
پیش آهوی دو چشمت سپر انداخته‌ایم

بر تن ما نکند آتش دوزخ اثری
که بآتشکدهٔ عشق تو بگداخته‌ایم

ای صبا چند پریشان کنی آن گیسو را
ما برای دل خود خانه در آن ساخته‌ایم

دست صاحب علمی کرده علم قامت ما
ورنه ما رایت هستی نه خود افراخته‌ایم

عمر معدوم شد و هیچ نگفتیم صغیر
که بمیدان وجود از چه سبب تاخته‌ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.