۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۲

من نخواهم بکسی زهد و ریا بفروشم
گو همه خلق بدانند که می‌مینوشم

واعظ بیهده‌ام وعظ مفرما که بود
در بر پیر مغان رهن کلامی گوشم

دستبرد غم عشق تو بنازم ای دوست
که ببرداست ز تن طاقت و از سر هوشم

گر نه از بهر نثار قدمت بود سرم
زیر این بار گران هیچ نرفتی دوشم

پای تا سر همه در ذکر گل روی توام
گرچه لب دوخته و غنچه صفت خاموشم

با کسی انس نگیرد دلم از خلق جهان
جز خیالت که مصور شده در آغوشم

چونکه غمگینی من باعث خرسندی تست
روز و شب در پی غمگینی خود میکوشم

هر زمان روی تو را مینگرم همچو صغیر
دیده یکبارگی از هر دو جهان میپوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.