هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که وجود معشوق برایش بهشت برین است. او از همه چیز جز معشوق رسته و تنها به غم عشق او دل خوش کرده است. شاعر خود را غلام معشوق می‌داند و افتخارش این است که در گوشه‌نشینی به یاد اوست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۳۳

از غم خال لب تو گوشه نشینم
فارغ از ابنای ملک روی زمینم

تا تو گذر میکنی بگوشه‌نشینان
فخر همین بس مرا که گوشه‌نشینم

کوی توام به بود ز جنت فردا
زانکه من‌ امروز در بهشت برینم

تا بمن ای شوخ زلف و رخ بنمودی
بی‌خبر از شرح کفر و غصهٔ دینم

شکری افشان که در وجود دهانت
من متحیر میان شک و یقینم

دل بغمت بستم و ز غیر تو رستم
شادیم این بس که با غم تو قرینم

ملک سلیمان نخواهم و حشم او
تا نکند اهرمن طمع به نگینم

همچو صغیرم غلام شاه ولایت
داغ غلامی اوست نقش جبینم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.