هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، شاعر بزرگ ایرانی، بیانگر عشق و مستی معنوی است. شاعر از ساقی می‌خواهد که شراب بیاورد تا او و همراهانش بتوانند همه چیز جز دوست را فراموش کنند. او از غم و اندوه می‌گوید و اینکه چگونه می‌توان با نوشیدن شراب، خرد و هوش را کنار گذاشت و به حالتی از بی‌خودی و مستی رسید. شعر همچنین اشاره‌ای به عشق زمینی و آسمانی دارد و از زیبایی‌های طبیعت و معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ اشاره به مصرف شراب و مستی، و همچنین مفاهیم عرفانی پیچیده که ممکن است برای مخاطبان جوان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۴۴

ساقی آن می‌بقدح کن که چو ما نوش کنیم
هر چه جز دوست بود جمله فراموش کنیم

آتش افروخته غم یکقدح آب عنب آر
تا که این آتش افروخته خاموش کنیم

خرد و هوش بود مایهٔ غم خوردن ما
باده بخشای که دفع خرد و هوش کنیم

هوشیارا تو و دانشوری و عقل و صلاح
ما برآنیم که خود بیخود و مدهوش کنیم

کی شود فصل بهار آید وزان ترک پسر
ما به بستان طلب خون سیاوش کنیم

فلک ار سنگ بساغر زدمان باکی نیست
میتوانیم می‌از خون جگر نوش کنیم

مطربا ساز کن آهنگ دف و نغمهٔ نی
تا بکی موعظهٔ بی عملان گوش کنیم

پیرهن چیست که جا دارد اگر جامهٔ جان
ما قبا در غم آن سرو قباپوش کنیم

روی خورشید شود تیره ز دود دل ما
هر زمان یاد از آن زلف و بناگوش کنیم

دوش با روی چو صبح‌ام د و تا شام ابد
شاید ارما سخن از کیفیت دوش کنیم

هیچ مقصود نماند بدل ما هرگاه
دست با شاهد مقصود در آغوش کنیم

سرگردان بود سر دوش و بپایش چو صغیر
بفکندیم کزین بار سبک دوش کنیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.