هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنجی که متحمل شده است سخن می‌گوید. او خود را مانند مرغی می‌داند که در دام بلا افتاده و از جایگاه بلندش به ویرانه‌ای رسیده است. شاعر از جدایی از یار گلعذار خود می‌نالد و وضعیت خود را با یوسف قدسی سرشت و عیسی گردون‌نشین مقایسه می‌کند. او احساس می‌کند که در دام اژدها افتاده و زیر سنگ آسیاب زندگی خرد شده است. با وجود تلاش برای راه صواب، باز هم در راه خطا می‌افتد. شاعر از خدا و علی(ع) درخواست کمک و رحمت می‌کند و به تقدیر الهی تسلیم شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و درد و رنج است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری داشته باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده در متن، فهم آن را برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز می‌کند.

شمارهٔ ۳۴۵

مرغ قدسم من که در دام بلا افتاده‌ام
ای دریغا در کجا بودم کجا افتاده‌ام

نغمه‌ها در شاخسار باغ رضوان داشتم
اندر این ویرانه منزل از نوا افتاده‌ام

جای دارد گر بنالم همچو بلبل روز و شب
تا ز یار گلعذار خود جدا افتاده‌ام

جای دارد گر بنالم همچو بلبل روز و شب
تا ز یار گلعذار خود جدا افتاده‌ام

عیسی گردون نشینم یوسف قدسی سرشت
در تن خاکی به زندان بلا افتاده‌ام

نیستم آگه چه شد دنیا مرا دردم کشید
در حقیقت من به کام اژدها افتاده‌ام

آسمان میگرددم بر سر چو نیکو بنگری
من چو گندم زیر سنگ‌ آسیا افتاده‌ام

میکشم هرچند رخت خویش در راه صواب
باز می‌بینم که در راه خطا افتاده‌ام

ناله‌ها دارد هر آنکو افتد از بامی بزد
چون ننالم من که از بام سما افتاده‌ام

خرم آنساعت که رو آرم سوی اقلیم نور
سالها شد کاندر این ظلمت سرا افتاده‌ام

غیر تسلیم و رضا دیگر مرا تدبیر نیست
کاندرین محنت بتقدیر خدا افتاده‌ام

یا علی ای هر ز پا افتادهٔی را دستگیر
دستگیری کن من مسکین ز پا افتاده‌ام

کلب درگاهت صغیرم از تو میجویم نجات
رحمتی کاندر هزاران ابتلا افتاده‌ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.