هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از زبان شاعری بیان می‌شود که به توصیف معشوق و حالات عاشقانه خود می‌پردازد. او زیبایی چشم‌ها و زلف معشوق را ستایش می‌کند و از درد فراق و ناتوانی در وصال شکایت دارد. همچنین، شاعر به ناصحی که او را از عشق بازمی‌دارد پاسخ می‌دهد که عاشقی اختیاری نیست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به بلوغ عاطفی نیاز دارند.

شمارهٔ ۴۰۳

چشم تو می‌نماید چون آهوی تتاری
اما به صید دل‌ها شیری بود شکاری

رشک آیدم چه بر خاک ای سروقد نهی پای
خواهم که پای خود را بر چشم من گذاری

ناصح که منع من کرد از عشق روی خوبان
پنداشت عاشقی هم کاری است اختیاری

در خیل نازنینان چون یار ما که دارد
زلفی بدین سیاهی چشمی بدین خماری

گر نیست آسمان را ز ابروی او اشارت
چون پیشه کرده دایم آئین کجمداری

با زور و زر وصالش کس را نگشته حاصل
این در نمی‌توان زد الا به آه و زاری

آن دم که دید چشمم آن زلف بیقرارش
دادم عنان دل را در دست بیقراری

چون غنچه مرادم نشکفت از لبانش
از دیده اشگبارم چون ابر نوبهاری

در دور چشم مستش دیوانگی است الحق
کس از صغیر خواهد گر عقل و هوشیاری
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.