هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی به ستایش معشوق و پیامبر اسلام (ص) میپردازد. شاعر با ترکیبی از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، زیبایی و جذابیت معشوق را توصیف میکند و در ادامه، به مقام والای پیامبر اسلام و رهبری او بر تمام مخلوقات اشاره مینماید. شعر با تأکید بر لطف الهی و نیاز بشر به راهنمایی پیامبر به پایان میرسد.
رده سنی:
15+
این شعر حاوی مفاهیم عرفانی و مذهبی است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابلدرک نباشد.
شمارهٔ ۴۱۰
روی تو هست موسی و چشم تو سامری
کاندل برد بمعجزه و این بساحری
پیش رخ تو ای مه بی مهر مهر را
باشد همان بها که بر مهر مشتری
ما را نمود زلف تو تسخیر ای عجب
از مار کس ندیده بعالم فسونگری
باشی اگر تو با همه خوبان بیکدیار
در آندیار کس نکند جز تو سروری
دیوانه گر ز دیدن رویت شدم رواست
دیوانه گردد آدمی از دیدن پری
هم صورتت بود خوش و هم سیرتت نکو
جمع است در تو سربسر اسباب دلبری
امروز دلبری بتو ختم است و شاهدی
انسان که ختم شد بمحمد پیمبری
شاهی که گشت بعثتش امروز برملا
یعنی ز حق رسید بر اوام ر رهبری
مبعوث گشت یکسره بر کل ما خلق
اینگونه داد داورش از لطف داوری
آدم در آب و گل بدو میبود او نبی
خلقی نگشته ظاهر و او داشت مهتری
محکوم حکم او چه ملک چه پری چه انس
زیر نگین او چه ثریا و چه ثری
ای عاقل آنچه را که تو عقلش کنی خطاب
آن لطف اوست شاملت ار نیک بنگری
هر پادشاه تا که نگردد غلام وی
از او ظهور مینکند دادگستری
حق داده در دو کون ورا خواجگی و بس
جز او زکس صغیر مجو بنده پروری
کاندل برد بمعجزه و این بساحری
پیش رخ تو ای مه بی مهر مهر را
باشد همان بها که بر مهر مشتری
ما را نمود زلف تو تسخیر ای عجب
از مار کس ندیده بعالم فسونگری
باشی اگر تو با همه خوبان بیکدیار
در آندیار کس نکند جز تو سروری
دیوانه گر ز دیدن رویت شدم رواست
دیوانه گردد آدمی از دیدن پری
هم صورتت بود خوش و هم سیرتت نکو
جمع است در تو سربسر اسباب دلبری
امروز دلبری بتو ختم است و شاهدی
انسان که ختم شد بمحمد پیمبری
شاهی که گشت بعثتش امروز برملا
یعنی ز حق رسید بر اوام ر رهبری
مبعوث گشت یکسره بر کل ما خلق
اینگونه داد داورش از لطف داوری
آدم در آب و گل بدو میبود او نبی
خلقی نگشته ظاهر و او داشت مهتری
محکوم حکم او چه ملک چه پری چه انس
زیر نگین او چه ثریا و چه ثری
ای عاقل آنچه را که تو عقلش کنی خطاب
آن لطف اوست شاملت ار نیک بنگری
هر پادشاه تا که نگردد غلام وی
از او ظهور مینکند دادگستری
حق داده در دو کون ورا خواجگی و بس
جز او زکس صغیر مجو بنده پروری
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.