هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان عشق و فداکاری خود برای معشوق می‌پردازد. او زیبایی‌های معشوق را با عناصر طبیعت مانند گل، سرو و سنبل مقایسه می‌کند و از درد دوری و اشتیاق خود می‌گوید. همچنین، به تأثیر عمیق عشق بر زندگی و جان انسان‌ها اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از تصاویر مانند 'تیغ' و 'خون' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۴۱۸

چه غم که رفت ز من در ره تو جان و تنی
فدای همچو توئی صدهزار همچو منی

رخت گلست و قدت سرو و طره‌ات سنبل
نیافریده از این خوبتر خدا چمنی

هر آنکه زلف سیه دید بر عذاز تو گفت
بروی تخت سلیمان نشسته اهرمنی

چه حاجتم به ختا و ختن که طرهٔ تو
پدید کرده ز هر سوختائی و ختنی

برون ز کوی تو حال دل مرا داند
غریب در بدر دور مانده از وطنی

بزیر تیغ تو عریان شوند مشتاقان
بجای آنکه بپوشند خویش را کفنی

به شهر عشق بهر کوچه بگذرم بینم
به ره فتاده سری یا به خون طپیده تنی

تهی ز عشق سری نیست زانکه می‌نگرم
بدست هرکسی از زلف دلبری رسنی

بعشقبازی از آن دل نهاده است صغیر
که به ز عشق ندیده است در زمانه فنی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.