۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۲

چه باک خار وجودم شد ار فنای گلی
زهی شرافت خاری که شد فدای گلی

به شاخسار جنان بود آشیانهٔ من
مرا در این چمن آورد مدعای گلی

چه جای نغمه در این بوستان پرخس و خار
من این ترانه که دارم بود برای گلی

از این چمن چو صبا در گذر که آلوده است
هزار سر زنش خار با صفای گلی

مرا به همره آن گلعذار هرکه بدید
به خنده گفت که خاری بود به پای گلی

هوای باغ بهشت از تو زاهدا که بس است
ز بوستان دو عالم مرا هوای گلی

صغیر را به فغان بلبلی بدید و بگفت
مگر چو من شده ای هم تو مبتلای گلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.