هوش مصنوعی: در این داستان، ماست‌کشی در قدیم پیشه‌اش ماست‌کشی بود و ماست خوبی می‌ساخت. روزی ماست او به دست قاضی رسید و قاضی پس از خوردن آن، سرفه کرد. قاضی دستور داد ماست‌کش را بیاورند، اما به اشتباه یخ‌کش را آوردند و او را تنبیه کردند. یخ‌کش بی‌گناه اعتراض کرد، اما به او گفته شد ساکت باشد. در پایان، نویسنده شکر می‌کند که چنین روش‌های نادرستی در زمان ما وجود ندارد.
رده سنی: 12+ این متن دارای طنز و تمثیل اخلاقی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند بی‌عدالتی و اشتباهات قضایی ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۳ - ماست کش و یخ کش

ماست کشی بود به عهد قدیم
در هنر ماست کشی مستقیم

بود همی ماست کشی پیشه‌اش
ماست‌کشی روز و شب اندیشه‌اش

ماست همی ساخت به غایت نکو
ماست خوران را بوی افتاد خوی

گفت هر آنکس که از او برد ماست
به به از این ماست که در خوان ماست

بودی از آن ماست‌کشی ماستکش
روی سفید همه جا ماست وش

ماست همی برد به هر کوی و جای
خاصه که هر روز به دیوان سرای

روزی از آن جمله که او ماست برد
بر سر خوان قاضی از آن ماست خورد

داشت زکامی، بره و خورد ماست
ماست فروشد به گلو سرفه خاست

تا زندش چوب بگفتا که هان
ماست‌کش آرید بمن کش‌کشان

زود دویدند غلامان چند
در طلب ماست‌کش مستمند

پای طلبکاری آن جمله خست
نامدشان هیچ سراغی به دست

یخ‌کش بیچاره که یخ می‌کشید
از اثر بخت بد آنجا رسید

چنگ فکندند به دامان وی
سخت گرفتند گریبان وی

نه خبر از آتیه نه ماضیش
زود کشیدند بر قاضیش

سرفه نمی‌داد به قاضی‌ امان
کز پی تهدید گشاید زبان

کرد اشارت سوی ایشان به دست
چوب زدند آنقدر او را که خست

گفت که ای وای گناهم چه بود
علت این روز سیاهم چه بود

گفت کسی جرم تو این بس که ماست
ماستکش آورد و از آن سرفه خاست

گفت چه نسبت بمن آن غل و غش
من به جهان یخ‌کشم او ماست‌کش

ماست‌کش آلوده به آلایش است
گفت خمش باش و برو کش‌کش است

شکر خدا را که در ایام ما
نیست صغیر این روش ناروا
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲ - نتیجهٔ ظلم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴ - خانهٔ تنگ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.