هوش مصنوعی:
متن درباره فردی ظالم است که همیشه به آزار دیگران مشغول بود. با گذشت زمان، کینه و دشمنی او منجر به دیوانگی شد و رفتارش بدتر گردید. روزی در کنار دریا، عکس خود را در آب دید و گمان کرد فردی دیگر است. از روی خشم به آب پرید و غرق شد. پیام اصلی متن این است که هر چه به دیگران کنی، به خود کردهای و نیکی و بدی از تو جدا نمیشود.
رده سنی:
12+
محتوا دارای پیام اخلاقی و تمثیلی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و مفید است. همچنین ممکن است برای کودکان کوچکتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۲۲ - نتیجهٔ ظلم
بود یکی ظالم مردم گداز
مردم از او در حذر و احتراز
روز و شبان بود به پیکار خلق
کار نبودش مگر آزار خلق
کمکمش این خصمی و بیگانگی
شد سبب علت دیوانگی
رفع نشد خوی بدش از جنون
بلکه دلآزاری او شد فزون
روز و شبان فتنه برانگیختی
با خودی و غیر درآویختی
بهر وی از آن روش ناپسند
چاره ندیدند بجز کند و بند
جست یکی روز ز بند گران
گشت چو مجنون سوی صحرا روان
مر اجلش بر لب دریا کشید
عکس خود از آب مصفا بدید
کرد گمان کانکه بآب اندر است
نیز چو او آدمی دیگر است
تازه شد آن کینهٔ دیرینهاش
آتش کین شعله زد از سینهاش
از پی آزردن صورت در آب
جست بگرداب بلا با شتاب
آب مکافات گذشت از سرش
رفت بغرقاب فنا پیکرش
ای که به همنوع خودی در عتاب
عکس تو است اینکه نماید در آب
بحرویم و دجله شط و جو یکیست
نیک ببین ما و تو و او یکیست
با دگران هرچه کنی آن تست
چنگ مکافات بدامان تست
نیک و بدی از تو نگردد جدا
کت نرساند بجزایش خدا
تا که توانی مکن آزار کس
این بتو اندرز صغیر است و بس
مردم از او در حذر و احتراز
روز و شبان بود به پیکار خلق
کار نبودش مگر آزار خلق
کمکمش این خصمی و بیگانگی
شد سبب علت دیوانگی
رفع نشد خوی بدش از جنون
بلکه دلآزاری او شد فزون
روز و شبان فتنه برانگیختی
با خودی و غیر درآویختی
بهر وی از آن روش ناپسند
چاره ندیدند بجز کند و بند
جست یکی روز ز بند گران
گشت چو مجنون سوی صحرا روان
مر اجلش بر لب دریا کشید
عکس خود از آب مصفا بدید
کرد گمان کانکه بآب اندر است
نیز چو او آدمی دیگر است
تازه شد آن کینهٔ دیرینهاش
آتش کین شعله زد از سینهاش
از پی آزردن صورت در آب
جست بگرداب بلا با شتاب
آب مکافات گذشت از سرش
رفت بغرقاب فنا پیکرش
ای که به همنوع خودی در عتاب
عکس تو است اینکه نماید در آب
بحرویم و دجله شط و جو یکیست
نیک ببین ما و تو و او یکیست
با دگران هرچه کنی آن تست
چنگ مکافات بدامان تست
نیک و بدی از تو نگردد جدا
کت نرساند بجزایش خدا
تا که توانی مکن آزار کس
این بتو اندرز صغیر است و بس
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱ - گل و خار
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳ - ماست کش و یخ کش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.