هوش مصنوعی: این متن داستانی تمثیلی درباره مردی است که پارچه‌ای را به رنگرز می‌سپارد تا آن را رنگ کند. رنگرز هر بار به بهانه‌ای مختلف (زرد شدن، سبز شدن، سرخ شدن، بنفش شدن) از تحویل پارچه طفره می‌رود و در نهایت اعلام می‌کند که پارچه گم شده است. مرد از این رفتارهای غیرقابل اعتماد و تلوّن مزاج رنگرز خشمگین می‌شود. در بخش پایانی، شاعر از این داستان برای بیان پیامی اخلاقی درباره اهمیت ثبات عقیده، وحدت، اعتقاد و دیانت در جامعه استفاده می‌کند و هشدار می‌دهد که بی‌اعتقادی و بی‌مذهبی باعث فساد و هرج‌ومرج در جهان می‌شود.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم انتزاعی و پیام‌های اخلاقی-اجتماعی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین استفاده از استعاره و نمادهای دینی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ

داد به صباغ کسی یک قدک
گفت که ای خم تو رشگ فلک

این قدک من فلکی رنگ کن
زود به انجام وی آهنگ کن

هرچه که خواهی دهم ای بی‌عدیل
زود مر این جامه فروکش به نیل

گفت بچشم ای تو مرا تاج سر
روز دگر آی و قدک را ببر

بر حسب وعده دگر روز مرد
جا به در دکهٔ صباغ کرد

خواست قدک گفت ببخشا که آن
زرد شد از غفلت و خواهم‌ امان

روز دگر در خم نیلش زنم
مزد بگیرم به تواش رد کنم

روز دگر‌ آمد و آن جامه خواست
وعدهٔ صباغ نیفتاد راست

گفت که آن سبز شد از اشتباه
روز دگر آی و ببخش این گناه

روز دگر‌ آمد و صباغ باز
دفتر عذری به برش کرد باز

گفت که آن سرخ شدای ذوالکرم
روز دگر رنجه بفرما قدم

روز دگر‌ آمد و کرد آن طلب
گفت که گردیده بنفش ای عجب

بخت تو افکنده مرا در عنا
روز دگر کام تو سازم روا

الغرض آن دل شدهٔ مستمند
بهر قدک‌ آمد و شد روز چند

رنگ ز صباغ فراوان شنید
لیک یکی زان همه چشمش ندید

عاقبت این رنگ بر‌آمد ز خم
گفت برادر قدکت گشت گم

مرد بر آشفت که ای اوستاد
آن همه رنگ از تو قبول اوفتاد

لیک از این رنگ مسازم ملول
کز تو نخواهم کنم آنرا قبول

رنگ چه صباغ که این گفتگو
هست بر ادیان مثلی بس نکو

خلق چو صباغ به تلوین نگر
رنگ برنگ آن قدک دین نگر

لیک هر آن رنگ برآید زدن
به بود از رنگ قدک گمشدن

آه ز لاقیدی و لامذهبی!
داد ز بی‌دینی و بی‌مشربی!

کون به خود هرچه پذیرد فساد
نیست جز از مردم بی‌اعتقاد

قید دیانت چو به پای دل است
کام دل و نظم جهان حاصل است

طایفه بی‌چون که به یک مذهبند
در پی یک مقصد و یک مطلبند

نیست در آن طایفه چون اختلاف
نظم پدید آیدشان بی‌خلاف

نظم نخیزد مگر از اتحاد
وان ندهد دست جز از اعتقاد

جز به قوانین بزرگان دین
نظم صغیرا نبود در زمین
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷ - شلتاق پلتاق
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹ - پند لقمان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.