هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از دلِ خود که به دنیا وابسته است سخن می‌گوید و از درویشی می‌خواهد که راهنمای او باشد. درویش به او می‌گوید که برای رسیدن به حقیقت، باید از تعلقات دنیوی گذر کرد و خودی را رها نمود. سرمایهٔ درویشی، رهایی از خود و رسیدن به بی‌خویشی است. این راه، راهی ساده نیست و تنها با جدایی از خود می‌توان به خدا رسید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و جوانان با سطح بلوغ فکری بالاتر مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات خاص عرفانی ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۴۰ - اسباب درویشی

بوالهوس دل به هوا بسته‌ای
گفت به درویش ز خودرسته‌ای

کاین دل من مایل درویشی است
در طلب مصلحت‌اندیشی است

خضر ره من شو و بنما رهم
کن ز ره فقر و فنا آگهم

تا که رسانیم بدین افتخار
گو که فراهم کنم اسباب کار

گفت که ای مانده به اسباب در
باید از این مرحله کردن گذر

آنچه که اسباب بدین فن بود
از سر اسباب گذشتن بود

آنچه که سرمایه ی درویشی است
مایه ز کف دادن و بی‌خویشی است

این ره هر بوالهوس خام نیست
راه حق است این ره حمام نیست

گر طلبی حق ز خودی شو جدا
می‌نشود جمع خودی با خدا

هم تو صغیر از خودی آزاد باش
بیخودی آور به کف و شاد باش
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹ - بلبل و پروانه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱ - خودبینی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.