۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

دل که زیاده می کند، قاعده نیاز را
مایه ناز می شود، خوی بهانه ساز را

خون کدام بی گنه ریخته بر زمین،که تو
بر زده ای چو شاخ گل، دامن سروناز را

پیش تو نیم جان خود بازم، اگر ز مردمی
بازکنی به سوی من، نرگس نیم باز را

تا به درون بزم خویش از سر ناز خوانی ام
آیم و از برون در، عرض کنم نیاز را

وعده خلاف کرده ای با من وسازی ام خجل
رنجه به فرض اگر کنی، لعل فسانه ساز را

میلی خسته، بگسلد رشته عمر کوتهت
رخصت سرکشی دهد، گر مژه دراز را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.