هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از دوری از معشوق و رنج هجران مینالد و بیان میکند که با وجود عشق و اشتیاقش به وصل، از آن محروم شده است. او از معشوق میخواهد که او را از خود دور نکند و با اشاره به تصاویری مانند مسیح، خورشید و شمع، عمق درد و تنهایی خود را نشان میدهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۹
از حریم وصل، مهجورم نمیبایست داشت
یعنی از نزدیک خود دورم نمیبایست داشت
ای مسیح دردمندان، چون نسیم وصل بود
از سموم هجر رنجورم نمیبایست داشت
من که بودم چون مه روشندل از خورشید وصل
همچو شمع صبح، بی نورم نمیبایست داشت
از می وصل تو چون پیمانه دل پر نشد
این قدر زان جرعه مخمورم نمیبایست داشت
گر دلت را ذرهای نزدیک میدیدم به مهر
میشدم گر دور، معذورم نمیبایست داشت
من که چون خورشید صبح وصل بودم پرده سوز
در حجاب هجر مستورم نمیبایست داشت
همچو میلی در غم آباد فراموشی، چنین
بی نشان با نام مشهورم نمیبایست داشت
یعنی از نزدیک خود دورم نمیبایست داشت
ای مسیح دردمندان، چون نسیم وصل بود
از سموم هجر رنجورم نمیبایست داشت
من که بودم چون مه روشندل از خورشید وصل
همچو شمع صبح، بی نورم نمیبایست داشت
از می وصل تو چون پیمانه دل پر نشد
این قدر زان جرعه مخمورم نمیبایست داشت
گر دلت را ذرهای نزدیک میدیدم به مهر
میشدم گر دور، معذورم نمیبایست داشت
من که چون خورشید صبح وصل بودم پرده سوز
در حجاب هجر مستورم نمیبایست داشت
همچو میلی در غم آباد فراموشی، چنین
بی نشان با نام مشهورم نمیبایست داشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.