۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹

از حریم وصل، مهجورم نمی‌بایست داشت
یعنی از نزدیک خود دورم نمی‌بایست داشت

ای مسیح دردمندان، چون نسیم وصل بود
از سموم هجر رنجورم نمی‌بایست داشت

من که بودم چون مه روشندل از خورشید وصل
همچو شمع صبح، بی نورم نمی‌بایست داشت

از می وصل تو چون پیمانه دل پر نشد
این قدر زان جرعه مخمورم نمی‌بایست داشت

گر دلت را ذره‌ای نزدیک می‌دیدم به مهر
می‌شدم گر دور، معذورم نمی‌بایست داشت

من که چون خورشید صبح وصل بودم پرده سوز
در حجاب هجر مستورم نمی‌بایست داشت

همچو میلی در غم آباد فراموشی، چنین
بی نشان با نام مشهورم نمی‌بایست داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.