هوش مصنوعی: شاعر از رفتن یار به سوی دیگران و ناتوانی خود در تغییر این وضعیت می‌نالد. او از رفتن مدعی و رقیب همراه با قاصد یار شکایت می‌کند و بیان می‌کند که رقیب به دلیل مستی، او را نشناخت. شاعر آرزو می‌کند مدعی از بزم یار دور شود تا درد دلش آرام گیرد. همچنین، او از بی‌میلی یار و رفتوآمدهای زیادش به بزم دیگران گله می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگانی مانند 'مستی' و 'درد دل' نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۸۳

گر یار به سوی دیگران رفت
سوی دگر نمی‌توان رفت

فریاد که مدعی ز پیشم
با قاصد یار،‌ همزمان رفت

نشناخت ز مستی‌اش همانا
کزپیش رقیب سرگران رفت

تا درد دلم نگیرد آرام
از بزم تو مدعی نهان رفت

میلی نتوان ازو خبر یافت
از بس که به بزم این وآن رفت
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.