۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴

چنان ز بیم رقیبان نظر به ره دارد
که یک زمان نتواند مرا نگه‌دارد

حذر کنید ازان چشم، کاین همان چشم است
که روزگار مرا این چنین سیه دارد

به صد گنه کنم اقرار، تا نداند غیر
که قصد جان من آن شوخ، بی‌گنه دارد

ببین نهایت شوقم که با هزار جفا
تو اندم که تسلّی به یک نگه‌دارد

دلا ز دور به حسرت نگاه کن که رقیب
ازو جدا شده و رو به وعده‌گه ‌دارد

شهی که لشکر دلها از اوست، بی‌باکی‌ست
که از غرور کجا چشم بر سپه دارد

ز حدّ شوق من امشب زیاده است مگر؟
که مدّعی نظر آرزو به ره دارد

شکست توبه میلی به دست مغبچه‌ای
که صد خجالت ازو پیر خانقه دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.