هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و شیدایی سخن می‌گوید، با تصاویری مانند زلف یار به عنوان دام و خال او به عنوان فریبنده. شاعر از شوق و شرم در حضور معشوق می‌گوید و خود را همچون شمعی در دست طفل یا صراحی پر از گریه توصیف می‌کند. همچنین، از جفا و فریب معشوق و تأثیر آن بر خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و شیدایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۳۸

زلف پر چین پی صیدم چو پراکنده کند
دانه دام بلا، خال فریبنده کند

میرم از شوق و به سوی تو نیایم، که مباد
بیخودیهای دلم پیش تو شرمنده کند

همچو شمعی که بود در کف طفلی، شب وصل
هر زمانم کشد و هر نفسم زنده کند

باز یارب چه خیال است جفاجوی مرا
که بسی مردمی از چشم فریبنده کند

چون صراحی، شب غم، چاشنی گریه تلخ
هرکه دریافت،‌ کجا یاد شکرخنده کند

همچو میلی شده‌ام بنده صیاد وشی
که صد آزاده،‌ به یک چشم زدن، بنده کند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.