۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶

از مستی شب، زلف تو بی‌تاب نماید
از آتش می، لعل تو بی‌آب نماید

حسن تو ز آسیب نگاه هوس‌آلود
چون مجلس بر هم زده اسباب نماید

هر چشم زدن، آهوی ناخفته شب تو
اظهار خمار و هوس خواب نماید

مژگان تو در پیش سر افکنده ازین شرم
کر چشم تو آثار می‌ناب نماید

کیفیت امشب گذرا بوده که امروز
از رنج خمار این‌همه بی‌تاب نماید

چون اشک من آن خانه‌نشین پرده‌دری کرد
از شرم،‌ کنون چون در نایاب نماید

میلی شده پابسته آن زلف و به چشمش
مژگان تو چون خنجر قصاب نماید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.