هوش مصنوعی: این شعر از حسرت، درد عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از عشق نافرجام، رسوایی، جنون عاشقی و تنهایی پس از جدایی می‌نالد. او احساس می‌کند که عشق او را به نابودی کشانده و حتی اگر خودش نباشد، داستان رسوایی‌اش باقی خواهد ماند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی مانند درد عشق، رسوایی و جنون است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند استیغا و رنج‌های شدید عاطفی مناسب سنین پایین نیست.

شمارهٔ ۱۴۸

جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند
در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند

وه که افسون جنون دست از گریبانم نداشت
طوق رسوایی به گردن، بند غم بر پا بماند

ای دل دیوانه، تن در ده به رسوایی که باز
عقل نیک‌اندیش رفت و عشق بدفرما بماند

عشق را عجز است لازم، ورنه هر بی‌درد را
بر من از بهر چه این مقدار استیلا بماند

کی ز ننگ عشقم از خون ریختن رستی، که من
گر نماندم، داستانها از من رسوا بماند

شد به بزم یار میلی بی‌خبر از ننگ غیر
یار با اغیار بیرون رفت و او تنها بماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.