هوش مصنوعی: این شعر از عشق و غم‌های بی‌پایان سخن می‌گوید که قابل توصیف نیستند. شاعر از ترس بیرون ریختن احساساتش از سینه می‌گوید و اشاره می‌کند که غم‌هایش حتی در لباس هم نمی‌گنجند. همچنین، او از بی‌فایده بودن ارسال نامه‌اش به جمعی شاد می‌گوید و تأکید می‌کند که زیبایی معشوق، صبر و خرد را از بین می‌برد. در نهایت، شعر به موضوع عشق و جنون و نادانی می‌پردازد و زاهد را از ورود به غمکده بازمی‌دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در شعر وجود دارد که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'تعلیم جنون' و 'غمکده' نیاز به بلوغ فکری برای درک دارند.

شمارهٔ ۱۷۷

شرح الم دوری، در خامه نمی‌گنجد
این قصه بی‌پایان، در نامه نمی‌گنجد

دل می‌تپد و ترسم از سینه برون افتد
کز شادی غمهایش، در جامه نمی‌گنجد

مکتوب مرا قاصد،‌ بیهوده مبر سویش
در بزم طربناکان، غمنامه نمی‌گنجد

حسن تو براندازد،‌ صبر و خرد و دین را
در زاویه خلوت،‌ هنگامه نمی‌گنجد

چون عشق به شاگردان، تعلیم جنون گوید
در حلقه نادانان، علامه نمی‌گنجد

سر در مکش ای زاهد، در غمکده میلی
در مجلس سربازان، عمامه نمی‌گنجد
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.