۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۳

از آه سردم آخر، رنجید یار از من
آیینه دل او، شد در غبار از من

غافل ز من رقیبی، گستاخ سویش آمد
دل ناامید ازو شد، او شرمسار از من

گویا که شب به مستی، گفتم به او غم دل
کامروز شرمسار است، آن گلعذار از من

از آه من خجل شد، آن گل به پیش مردم
آه این گناه سرزد، بی‌اختیار از من

ناصح مراچو میلی،‌ تکلیف زهد کم کن
من عاشقم، نیاید این کار و بار از من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.