۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۴

به راه آرزو خاکم، طریق خاکساری بین
مرا سرگشته دارد صرصر غم بی‌قراری بین

دم نظاره بر چشم آستین هرچند می‌مالم
همان دم دیده پر خون می‌شود، بی‌اختیاری بین

جفایت گرچه دارد هر زمانم ناامید از جان
به امید وفایت خوشدلم، امیدواری بین

به امید نگاهی مانده جان، ور باورت ناید
گذر کن بر سر بیمار عشق و جانسپاری بین

به صد خواری چو دامنگیر آن گل می‌شود میلی
به خواری بر سرش پا می‌نهد،‌ خواریّ و زاری بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.