۹۳ بار خوانده شده
چون هجوم آرد محبت، شاد نتوان زیستن
در کمند آرزو آزاد نتوان زیستن
عهد یاری با رقیبان بستی و زین اضطراب
گرچه عهد توست بیبنیاد، نتوان زیستن
نیم بسمل سازدم چون ذوق شکرّخند او
زهر چشمش گر نباشد یاد، نتوان زیستن
دوستان گویند اهل عشق را غم دشمن است
ایخوش آن دشمن که بیاو شاد نتوان زیستن
زخمکاری، بخت نافرمان، شکاری نیم جان
با وجود رحمت صیاد نتوان زیستن
یار، میلی میشود بیدادآموز رقیب
فکر مردن کن کزین بیداد نتوان زیستن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در کمند آرزو آزاد نتوان زیستن
عهد یاری با رقیبان بستی و زین اضطراب
گرچه عهد توست بیبنیاد، نتوان زیستن
نیم بسمل سازدم چون ذوق شکرّخند او
زهر چشمش گر نباشد یاد، نتوان زیستن
دوستان گویند اهل عشق را غم دشمن است
ایخوش آن دشمن که بیاو شاد نتوان زیستن
زخمکاری، بخت نافرمان، شکاری نیم جان
با وجود رحمت صیاد نتوان زیستن
یار، میلی میشود بیدادآموز رقیب
فکر مردن کن کزین بیداد نتوان زیستن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.