۹۲ بار خوانده شده
چنان شد همنشینم چشم مست فتنهبار تو
که آمد پیشتر از من به راه انتظار تو
کجا می میکشیدی با حریفان دوش، کامروزم
خبر از صحبت شب داد چشم پرخمار تو
کنی سرگشته هر دم قاصدی، گویا نمیدانی
که آرامی نمیدارد به یک جا بیقرار تو
چو بیرون آید از یک شرمساری این دل دشمن
کند بیتابیی تا بازگردم شرمسار تو
به خود صد وجه پیدا کردهام هر سرگرانی را
ز بس کز سادگیها بودهام امیدوار تو
به رغمت غیرپرور گر شود، خواری مکش میلی
که این فیالجمله یادی میدهد از اعتبار تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که آمد پیشتر از من به راه انتظار تو
کجا می میکشیدی با حریفان دوش، کامروزم
خبر از صحبت شب داد چشم پرخمار تو
کنی سرگشته هر دم قاصدی، گویا نمیدانی
که آرامی نمیدارد به یک جا بیقرار تو
چو بیرون آید از یک شرمساری این دل دشمن
کند بیتابیی تا بازگردم شرمسار تو
به خود صد وجه پیدا کردهام هر سرگرانی را
ز بس کز سادگیها بودهام امیدوار تو
به رغمت غیرپرور گر شود، خواری مکش میلی
که این فیالجمله یادی میدهد از اعتبار تو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.