هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تنهایی و دل‌تنگی خود پس از رفتن یار و کاروان می‌گوید. او خود را مانند سگی بی‌صاحب در ته منزل مانده توصیف می‌کند و از درد فراق و عشق نافرجام می‌نالد. شاعر به دلیل غم و اشک‌های فراوان توان دنبال کردن کاروان را ندارد و احساس می‌کند عشق او را در زنجیرها اسیر کرده است. او از بخت بد خود می‌گوید که از احوال یار غافل مانده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق نافرجام، فراق و تنهایی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۲۷۰

کاروان رفته و تنها من بی‌دل مانده
بی‌خداوند سگی در ته منزل مانده

یار آهنگ سفر کرده و نالان‌نالان
دل چاکم چو جرس در پی محمل مانده

گر به دنباله محمل نروم، معذورم
که مرا پای ز سیل مژه در گل مانده

نعل با نعل نپیوسته مرا سر تا پای
که مرا عشق تو در قید سلاسل مانده

میلی آن شه که تغافل به گدایان نزند
بخت بد بین که ز احوال تو غافل مانده
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.