هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تنهایی و بی‌توجهی دیگران به حال و روز خود شکایت می‌کند. او آرزو دارد کسی از حالش بپرسد، اما حتی در حضور دیگران نیز پرسشی از او نمی‌شود. اضطراب و ناراحتی او به حدی است که حتی وقتی کسی از حالش می‌پرسد، نمی‌تواند پاسخ دهد. شاعر همچنین از شرم و حیا می‌گوید که مانع از نگاه کردن دیگران به سوی او می‌شود. در نهایت، او از گذر عمر در فراق و ناامیدی سخن می‌گوید و از اینکه کسی از وصال او بپرسد، احساس خجالت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، احساسات بیان‌شده مانند تنهایی، اضطراب و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۸۶

من و آرزوی بزمی که ز حال من بپرسی
چو کسی دگر نماند، ز ملال من بپرسی

به حضور غیر، کردی نشنیده پرسشم را
که ازو به این بهانه، ز سوال من بپرسی

ز تخیّل تو چندان شود اضطرابم افزون
که به خاطرم نیاید، چو خیال من بپرسی

ز حیا نظر به سویم نکنی، خوش آنکه از می
تو به حال خود نباشیّ و ز حال من بپرسی

به فراق،‌ آن‌چنانم بگذشت عمر، میلی
که خجل شوم چو حرفی ز وصال من بپرسی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.