۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۲

می‌رسی قاصد و دل را به تپیدن داری
باز گویا خبر نامه دریدن داری

چون کند غیر سخن، بهر فریب دل من
رو بگردانی و خود را به شنیدن داری

آشکارا طلبی باده و نتوان پرسید
که نهان با که سر باده کشیدن داری

در پی‌اش ای دل مشتاق ز پا افتادی
وز هجوم طلب امید رسیدن داری

سر انگشت که چون غنچه سوسن کردی
از پشیمانی خون که گزیدن داری؟

هر زمان شکوه ز افسردگی بزم کنی
تا که را باز خیال طلبیدن داری

یار با غیر ازین رهگذر آید میلی
یک زمان باش، اگر طاقت دیدن داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.