هوش مصنوعی: شاعر از عشق و فراق یار خود می‌گوید و درد دوری و بی‌قراری خود را بیان می‌کند. او از شیدایی و بی‌تابی خود سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که ماه شهری او (معشوق) به غزال صحرایی تبدیل شده و از دسترس او دور شده است. شاعر از ناتوانی در تحمل فراق و رسوایی ناشی از عشقش می‌نالد و در نهایت، از شکست در صبر و شکیبایی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

شمارهٔ ۲۹۴

دلا بیا که برآریم سر به شیدایی
که ماه شهری ما، شد غزال صحرایی

نسیم آه من از شوق آن رمیده غزال
چو گردباد علم شد به دشت پیمایی

صلاح نیست درین شهر بودنم بی‌او
که زود، کار دلم می‌کشد به رسوایی

قرار صبر به خود داده بازماندم ازو
بدان امید که تن در دهم به تنهایی

فراق می‌کشدم این زمان و می‌گوید
سزای آنکه کند تکیه بر شکیبایی!

به زیر بار غم از پا فتاده‌ای میلی
کجا شد آن‌همه اندیشه توانایی؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.